همه جا تزیین شده بود؛ دیوارها با پارچه های سبز خوش رنگی پوشیده شده بودند. روی آن ها پر بود از گل های رنگارنگ. حس می کردی تو جنگل کارتونی قدم برمی داری. ابر و خورشید کارتونی توی آسمان نشسته بودند و زنبور بزرگ و بامزه ای که توی دستانش کادویی بود که بالای آن صلوات نوشته شده بود، بیشتر از هرچیز دیگر به چشم می خورد. گل های مقوایی انگار واقعی شده بودند و به فضا عطر و رنگ و بوی خاصی می دادند. رودخانه ی پارچه ای با سنگ ها و گل های کنارش حس آرامش را به تو منتقل می کرد. دلت می خواست از خرماهای درخت کاغذی بچینی ویکی دوتا ناخنک بزنی. رنگ زرد، رنگ غالبی بود. پرهای زردی که یا با پرهای قرمز یا پرهای سبز خوش نشین شده بودند در تزیین سالن نقش ایفا می کرد...